جدول جو
جدول جو

معنی دب کر - جستجوی لغت در جدول جو

دب کر
صخره ی بزرگی در یکی از مراتع کجور که شبیه دیوی است که سوار
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ادب کردن
تصویر ادب کردن
تنبیه کردن، تربیت کردن
فرهنگ فارسی عمید
(دِ کَ)
از علماء قدیم هند باستان. (ماللهند بیرونی ص 76 و 106)
لغت نامه دهخدا
(لَه ه)
تأدیب. (تاج المصادر بیهقی). تعریک. تنبیه کردن. سیاست کردن. مؤاخذه خلاف و گناهی را:
وین دو تن دور نگردند ز بام و در ما
نکند هیچکس این بی ادبانرا ادبی.
منوچهری.
ادب آموز گرت می باید
که زمانه ترا ادب نکند.
؟ (از مقامات حمیدی).
بی محابا همی کند چو خران
ادب الکندمان بغیر بزاق.
انوری.
هرآینه ترا ادب باید کرد. (تجارب السلف).
نه امروز است سودای جنون را ریشه در جانم
بچوب گل ادب کردی معلم در دبستانم.
صائب.
- امثال:
سگ را پیش یوز ادب کنند. (امثال و حکم دهخدا) ، مقعده. طهارت گاه. مذهب. مرفق. خلا. خلاء. مرحاض. مبال. مستراح. بیت الخلاء. خلاجای. بیت التخلیه. کابینه. آبدست جای. حاجتگاه. حاجت خانه. نهانخانه. مخبره. وضوگاه. مخرءه. آبخانه. مبرز. قدمگاه. تشت خانه. بیت الفراغ. حش ّ. کنیف. متوضا. جائی. سر آب. رجوع به متوضا شود:
چند پاس ادب کسی دارد
انجمن نیست این ادب خانه.
سلیم (از آنندراج).
بمتابعت لغت نامه ها آورده شد و معنی شعر مفهوم ما نیست
لغت نامه دهخدا
تصویری از ادب کردن
تصویر ادب کردن
تنبیه کردن، تادیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادب کردن
تصویر ادب کردن
((~. کَ دَ))
مجازات کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ادب کردن
تصویر ادب کردن
فرهیختن، فرهیزش
فرهنگ واژه فارسی سره
پاشنه ی در
فرهنگ گویش مازندرانی
مقدّس، ادبی
دیکشنری اردو به فارسی